متن کامل – ترجمـه و تحقیق کتاب پیوندهای تاریخی و ادبی عربها، ایرانیان و ترکها تألیف دکتر حسین …

إذا ذبحــوا فذلک یوم عیــد وإن نحروا ففی عرس جلیل
اگر سر ببرند آن روز برایشان عید است و اگر قربانی کنند در عروسی بزرگی خواهند بود.
أما لو لم یکن للفرس إلا نجار الصاحب القرم النبیل
اما اگر ایرانیان را جز دودمان آن سرور بزرگ والا تبار نباشد!
لکان لهم بذلک خیر فخر وجیلهم بذلک خیــر جیــــل
همین برایشان بهترین افتخار و نسل آنان بدان بهترین نسل خواهد بود.
بدیع الزمان همدانی در این مجلس حاضر بود و صاحب بن عباد از وی خواست تا در دفاع از ادب و نسب و مذهب خویش به وی پاسخ دهد و او گفت :
تـرید عــلى مکــارمنـا دلیــلا مــتى احتــاج النهــار إلى دلیل
تو برای فضایل ما دلیلی میخواهی؟ روشنی روز را چه نیازی به دلیل است؟
ألسنا الضاربیـن جزى علیکم وأن الجــــزی أولى بالذلـیـــــل
آیا ما آنانی نیستیم که جزیه را بر شما تحمیل کردیم و همانا جزیه سزاوار انسانهای خوار و زبون است.
متى قرع المنابر فارسی متى عرف الأغر من الحجول
ایرانی کی بر منبرها کوبیده و چه هنگام مرد بزرگوار از میان زنان شناخته شده است.
متى عرفت وأنت بها زعیم أکف الفرس أعراف الخیول
و کف دست ایرانیان که تو مهتر آنانی، چه وقت یال اسبان را شناخته است؟
فخرت بملء ما ضغتیک هجرا على قحطان والبیت الأصیل
به چیزهای پلید و بی ارزشی بر خاندان اصیل قحطان فخر فروشی کردی.
وتفخــر أن مأکولا ولبســا ً وذلک فــخــر ربات الحجــول
به خوراک و لباسی افتخار کردی و این افتخار زنان است.
سپس صاحب بن عباد به شاعر عجم رو کرد و گفت : این را چگونه دیدی؟ گفت : اگر آن را از کسی شنیده بودم بارو نمیکردم. صاحب گفت : پس جایزۀ تو آزادی توست، اگر پس از این تو را ببینم گردنت را خواهم زد. سپس گفت : کسی عجم را برتری نمیبخشد مگر رگ مجوسیت در وی باشد و بدان روی میآورد [۱۵۰].
این موضوع دو حقیقت را برای ما نمایان میسازد، نخست این که انبوه زیادی از ایرانیان شعوبی نبودند، بلکه آنان پس از گرویدن به اسلامی که میان عربها و غیرعربها برابری برقرار نمود، این جنبش را ناپسند دانسته و به تکذیب و بیاساس کردن اباطیل و اشتباهات و یاوه گوییهای آن پرداختند. از این رو انگیزهای برای طرفداری از قوم خود در گذشتههای دور نیافته و نیازی ضروری به وارد شدن به چنان پیکاری با برادران دینی خود عربها ، احساس ننمودند. حقیقت دوم نیز این است که برخی میان شعوبیت و مجوسیت پیوندی برقرار میکنند که میتوان نمونههایی برای آن یافت. ابن مقفع بن دادویه که از نویسندگان نمونۀ ایران بود، به مجوسیت و شعوبی بودن معروف گشت، همچنان که وی از آتش پرستان بود. گفته شده است : ابن مقفع به دست عیسی بن علی اسلام آورد و سبب اسلام آوردنش نیز این است که روزی بر مکتب خانۀ کودکان میگذشت و کودکی را شنید که سخن حق تعالی را تلاوت میکرد : ﴿ أَلَمْ نجَعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا وَالجْبَالَ أَوْتَادًا ﴾ { سورۀ نبأ آیههای ۶ و ۷ }، ( آیا زمین را محل آرامش و کوهها را میخهای زمین قرار ندادیم ).
از این رو ایستاد تا تلاوت کودک به پایان رسید و گفت : حقّا که این سخن ساختگی نیست و این خبر به عیسی بن علی رسید و ابن مقفع را فرا خواند و در اینباره با وی سخن گفت و او اسلام آورد. همچنان که گفته میشود او به دست کسی اسلام نیاورد [۱۵۱]. دربارۀ الحاد وی نیز مهدی میگوید : کتاب الحادی را نیافتم مگر آن که ابن مقفع اساس آن باشد. همچنین گفته شده است : وی پس از مسلمان شدن بر آتشکدهای از آنِ ایرانیان گذشت و آن را دید و گفت :
یا بیت عائکه الذی أتعزّل حذر العدى وبه الفؤاد موکّل
ای خانۀ عائکهای که از ترس دشمنان از آن دوری میگزینم در حالی که قلبم گرفتار آن است.
إنی لأمنحک الصدود وإننی قسماً الیک مع الصدود لأمیل
روی گردانیام را نصیب تو میکنم ولی سوگند یاد میکنم که با وجود روی گردانی مشتاق توام.
ثعلب در بیان بیتی که ابن مقفع در رثای یحیی بن زیاد سروده است گفت : با سخن خود مبنی بر این که خیر با شر و شر با خیر آمیخته میباشد [۱۵۲]، نشان دهندۀ مذهب مجوس است. و آن بیتی است که در آن میگوید :
لقد جـــرّ نفعاً فقدنا لک أننا أمنّا على کل الرزایا من الجزع
از دست دادن تو سودی برای ما از پی داشت چرا که ما را از بیتابی بر تمام مصیبتها مصون نمود.
از بشار نیز شعری آوردیم که نشان میدهد وی سردمدار شعوبیت است. مرد صاحب نامی به وی گفت : تو موالی را بر مردم خراب کردی و آنان را به بازگشت به اصل خود و ترک دوستی تشویق نمودی. سپس دربارۀ وی گفت وی پاک نژاد نبوده و اصالت مشخصی ندارد. بشار نیز به وی پاسخ داد : به خدا سوگند اصل من از طلا گرانقدرتر و فرعم از عمل نیکان پاکتر است و در زمین سگی وجود ندارد که بپسندد نَسَب تو را به نسب وی منسوب کنیم [۱۵۳]. این سخن بشار نشان میدهد که در بالاترین درجۀ تعصب برای ایرانیان نسبت به عربها قرار دارد. اما مجوسیت وی، چنان است که در این بیت مشهور دربارۀ آن سخن میگوید :
الأرض مظلمه والنار مشـــرقه والنار معبودهٌ مــذ کانت النار
زمین تاریک و آتش نورانی است و آتش از بدو وجود پرستش شده بود.
بشار با خلیفه مهدی داستان مشهوری دارد و خلاصۀ آن این است که بشار در شعری، وی را آن چنان نکوهش کرد که نزدیک بود از خشم بترکد، از این رو به سوی بصره رفت. در آن جا پیش از ظهر صدای اذانی شنید و موضوع را جویا شد، گفته شد : بشار مست است. بنابراین دستور داد تا وی را تازیانه زدند و هر گاه که شلاق به او میخورد میگفت : احساس کن، یکی از آن میان گفت : الحاد وی را بنگرید که چگونه میگوید احساس کن و بسم الله نمیگوید [۱۵۴].
ابان بن عبد الحمید لاحقی نیز از عربها بیزار بود و آنان را تحقیر میکرد. وی پیش از هر چیز فردی ایرانی بود که میخواست برای ایرانیان انتقام جویی کند و فرمانروایی آنان را باز گرداند و شاید از همان ملحدینی بوده باشد که از روی ایمان و عقیده کفر میورزیدند [۱۵۵]. ابونواس در قصیدهای که وی را در آن نکوهش نمود به کفر و سستی دین وی اشاره کرده است. از آن جمله، این سخن وی است :
فقلت : سبحان ربی فقال : سبــحان مانی
گفتم : سپاس پروردگارم را و او گفت : سپاس مانی را.
وقمت أسـحب ذیلی عن هـــازل بالقــرآن
از کسی که قرآن را مورد تمسخر قرار میداد خود را جدا کردم.
عن کــافر یتـحــدى بالکـــــفر بالرحــــمن
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |