جستجوی مقالات فارسی – ترجمـه و تحقیق کتاب پیوندهای تاریخی و ادبی عربها، ایرانیان و ترکها …

نقاب از چهرههایی برگرفتند که گویم با خون جگر سرخ شدهاند.
وغریب العقائص مرسلات یطلن کلیله الدنف الوحید
گیسوان فروهشته ای که همچون شب تاریکی بیمار و تنها، درمانده است.
غدائر کالصوالج لادنات وقد لعبت على أکر النهود
گیسوان انعطاف پذیری چون چوبهای چوگان که بر توپهای سینهها بازی میکنند.
لیالی بعدهن مساء موت ویوم وصالهن صباح عید
شبهای دوریشان چون شامگاه مرگ میماند و روز وصال آنان همچون سپیده دم عید است.
ألا إنی شغفت بهن حباً وکیف الحق أستر بالجحود
من به عشق آنان دل باختم پس چگونه میتوانم حقیقت را با انکار کردن بپوشانم.
جای شک و تردیدی نیست که این تصویری فارسی است، زیرا ایرانیان به توصیف مو و گیسوان عادت دارند و شعرای ایرانیان از زیباییهای زن به چیزی همانند مو، تغزل نکردند، اما با تمام اینها، این تصویر ایرانی ناقص است، زیرا شعرای ایرانی در آغاز قصاید و غزلیات خود به توصیف مو میپردازند؛ اما سعدی در وسط قصیدۀ خود مو ذکر می کند همچنان که به نظر میرسید سعدی در این کار به شیوۀ صوفیان ایرانی یا امثال آنان عمل نماید، کسانی که از این شعر با سرمستی عشق الهی عطرآگین میشوند، سپس در وحدتی هماهنگ، یار و شراب و آواز را گرد میآورند تا تمام اینها را مطیع نماد صوفی سازند. پس سعدی نیز بدین ترتیب از فارسی زدگی اشعار خود رهایی مییابد که گمان میرفت به ناچار بر شعر عربی وی چیره شده است. اما آن چه ویژگیهای ایرانی را به یاد ما میآورد، ذکر موهای بافته شده و گیسوانی است که شبیه چوب چوگان هستند، همچنان که وی در ابیات دیگری قامت رعنا را همانند عربها به درخت بان تشبیه میکند و آن را همانند ایرانیان به درخت سرو تشبیه نمینماید.
اما سعدی که صوفی والا مرتبهای است، معانی تصوّف را در قصیدهای بیان میکند که در آن میگوید :
على قلبی العدوان من عینی التی دعته إلى تیه الهوى فأضلت
تجاوز به قلب من از جانب چشمم بود که آن را به بیابان عشق فراخواند و آن را گمراه نمود.
مسافر وادی الحب لم یرج مخلصاً سلام على سکان أرضی وحِلّتی
مسافر وادی عشق امید نجات ندارد پس درود بر ساکنان سرزمین و کوی من باد.
أهذا هلال العید أم تحت برقع یلوح تجاه العین شبه أهلّه
آیا این هلال عید است یا در زیر نقاب چیزی شبیه هلال ماه به چشم میخورد.
تبعت الهوى حتى ضللت عن الهدى وهذا الذی ألقى عقوبه زلتی
به دنبال عشق رفتم تا که از راه هدایت گمراه شدم و آن چه بر سر من میآید تاوان لغزش و اشتباه من است.
أتمنع مثلی من ملازمه الهوى وقد جبلت فی النفس قبل جبلّتی
آیا همچون منی را از همراهی با عشق باز میداری در حالی که پیش از فطرت من در دلم سرشته شد.
أما کان قتل المسلمین محرّماً لحى الله سُمر الحی کیف استحلت
آیا مگر کشتن مسلمانان حرام نیست ؟ خداوند دختران سبزۀ کوی را لعنت کند که چگونه آن را حلال کردند.
سعدی در این قصیده تحت تأثیر ابن الفارض شاعر صوفی عرب متوفی سال (۶۳۲ هـ) در قصیدۀ مشهور تاییۀ کبری قرار گرفته است. چرا که هر دو قصیده بر یک وزن و یک قافیه هستند و مقابلۀ قصیدۀ سعدی با تاییۀ ابن فارض شباهت میان دو شاعر را نشان میدهد. ابن فارض تصاویری دارای نشانی محلی ویژهای را برای ما به نمایش میگذارد و صحرا و صحرا نشینان و جا به جا شدن آنان در میان اقامتگاههای آن را یادآور میشود و سعدی نیز چنین نمود و گفت : در روزی که بر مرکبهای خود سوار گشتند و عازم رفتن شدند، نالههای وی از صدای آنان بلندتر بود.
ابن فارض در قصیدۀ خود در احساس ویژۀ خویش فرو رفته و در این کار با شعرای ایرانی همانند جلال الدین رومی که تنها به یک حقیقت معتقد است که انسان در آن به کلّی غرق و فانی میشود، متفاوت است. ابن فارض در قصیدۀ تاییۀ خود واقعی گراست و در شعر وی چیزی وجود ندارد که تأثیر پذیری وی از صوفی گری ایرانی را نشان دهد [۳۱۵]. در تاییۀ ابن فارض عاشق به خود معشوقۀ خود روی نمیکند بلکه دوست دار خود است و با عشق خود به اشباع میلهای خود و محقق ساختن خوشبختی آن از معشوقه، همانند میل به دیدن او و شنیدن سخنش روی میآورد [۳۱۶] و سعدی در تمام اینها به روش ابن فارض عمل نموده است.
اما این سخن : که وی به دنبال عشق رفت و گمراه شد، صوفیانی که به ملامتیّه یا قلندریّه معروفند و شعار آنان در مذهبشان این است که در سخن و رفتار خود با شرع مخالفت کنند تا نظرها را به خود جلب کنند و معصیت را از خود دور سازند را بیادمان میآورد [۳۱۷]. آنان ظاهر خود را زشت و ناپسند نشان میدهند و تنها به باطن خود اعتنا میکنند و تا زمانی که رابطه و پیوندشان با خدا برقرار باشد به نظر مردم اهمیتی نمیدهند و با میل به اثبات ایمان، چیزی را میگویند و انجام میدهند که کافر بودن آنان را نشان میدهد. از این رو تظاهر میکنند و مردم را مورد تمسخر قرار میدهند و ظاهر آنان با باطنشان مخالف است. بدین جهت شعر صوفی را سرشار از اصطلاحات و نمادهایی ساختند که ظاهرشان کفر و باطن آنها ایمان است.
سعدی در تحریم کشتن مسلمانان نیز تحت تأثیر ابن فارض قرار گرفته است. ابن فارض گفته است :
هو الحب فاسلم بالحشا ما الهوى سهل فما اختاره مضنى به وله عقل
این عشق است پس تندرستی را برگزین و از آن دوری کن چرا که عشق آسان نیست و هیچ صاحب خردی بدان مبتلا نگشت.
وعش خالیاً فالحب راحته عنا وأوله ســـــــــقم وآخـــــــره قــــتل
و بی عشق زندگی کن زیرا آسایش عشق پریشانی و غم است و آغاز آن بیماری و پایانش کشته شدن است.
صوفیان نیز میگویند : خداوند در حدیث قدسی میگوید : کسی که دوستدار من باشد او را میکُشم و کسی را که کشتم خون بهایش بر عهدۀ من خواهد بود و کسی که خون بهایش بر من است، من خون بهای او خواهم بود [۳۱۸].
اما عشقی را که سعدی یادآور میشود از مهمترین اصول و مبانی تصوّف است. همچنین صاحب اللمع میگوید : حال محبت برای بندهای که با چشم خود به نعمتهای خدا بر وی نگریسته است و با قلب خود به نزدیکی خدا به وی و توجه خدا به او و حفاظت او بنگرد و با ایمان و حقیقت یقین خود به عنایتهای پیشین و هدایت و محبت قدیم خدا نسبت به وی بنگرد، دوستدار خداوند عز وجل خواهد شد [۳۱۹].
اگر این محبت به وادی اختصاص یافت، بدان سبب است که این مردم از هر جنس و مذهبی شبیه زندگی روحی در سفر یا حجی هستند و آن صوفی که خدا را جست و جو میکند خود را سالکی مینامد که راهی که به فانی شدن در حق میانجامد را میپیماید[۳۲۰] و وادی عشق از جمله جاهایی است که سالک از آن میگذرد. سعدی در یکی از قصاید خود به شیوۀ ایرانیان عمل نمود و نام خود را در پایان آن یادآور میشود. روشن است که هر شاعر نامی ادبی دارد که تخلّص یا مخلص گفته میشود و در بیت آخر یا ما قبل آخر غزل آن را ذکر میکند. غزل نیز شعری است که رَویِ واحدی دارد و ابیات آن از هفت بیت کمتر نیست و از پانزده بیت تجاوز نمیکند و موضوع آن در اصل غزل است، همچنان که رویاهای صوفیان از جمله شراب و آواز بلبل میان گلها را نیز در بر میگیرد [۳۲۱]. سعدی میگوید :
یا من به السعدی غاب عن الورى أرفق بمن أضحى إلیک فقیرا
ای کسی که به سبب تو سعدی از مردم غایب گشت، با کسی که مستمند تو شد مهربان باش.
سعدی در برخی از اشعار عربی خود عاشقی خوش گذران به نظر میرسد نه عاشقی خدایی، از این رو ساق یار را به آستین ابریشمی پُر شده از گل تشبیه میکند. همچنان که میگوید :
رأیت فی السوق بدراً منوراً فقلت للناس : من ذا قیل بزّاز
در بازار ماه درخشانی را دیدم و به مردم گفتم : این چه کسی است گفته شد بزاز است.
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |