ترجمـه و تحقیق کتاب پیوندهای تاریخی و ادبی عربها، ایرانیان و ترکها تألیف دکتر حسین مجیب …

بزّت محاسنه قلبی فقلت لهم : بزازکم لقلوب الناس بزاز
زیباییهای وی قلبم را ربود پس به آنها گفتم : بزّاز شما ربایندۀ دلهای مردم است.
سعدی در قصایدی که نزد ایرانیان به ملمّعات معروفند، ابیاتی به زبان عربی دارد که خود قصایدی فارسی هستند که ابیاتی عربی را در بر دارند و نام خود را از تلمیع گرفتهاند و تلمیع در اسبان بدان معنا است که در اسب تکههایی باشد که با رنگ اسب متفاوت باشد و اگر رنگهای متفاوتی داشته باشد گفته میشود که در آن تلمیع و یا تلامیع است.
وی در کتاب گلستان نیز اشعاری به زبان عربی دارد. گلستان از شش باب تشکیل میشود و هر باب مجموعهای از داستانها را در بر میگیرد که بر معناهایی مربوط به اخلاق و سلوک و نیکی و بدی میچرخد و داستانهای آموزشی نمادینی هستند که به استوارترین راه هدایت میکنند. این کتاب با نثری فنّی نگاشته شده است که شگفت آورترین نمونۀ نثر فارسی به شمار میرود. همچنین اشعاری فارسی و عربی و حکمتها و ضرب المثلها و احادیث و آیات قرآنی در آن جای دارند که سعدی در آن اشعار مضمون داستان را خلاصه و معانی آن را محدود مینماید و هدف از حکایت آن را تأکید میکند. گاهی وی در اشعار عربی خود بسیار خوب عمل میکند اما برخی اوقات نیازمند کار بهتری میباشند و چه بسا ضرورت شعری وی را به وارد کردن نحو فارسی در زبان عربی وا میدارد. همچنان که در این سخن وی است :
إذا یئس الإنسان طال لسانه کسنّورِ مغلوب یصول على کلب
اگر انسان ناامید گردد زبانش دراز میشود همچون گربۀ شکست خوردهای که بر سگ میتازد.
وی طبق قاعدۀ نحو زبان فارسی، کسرۀ اضافه را به واژۀ سنور افزوده است که این امر در زبان عربی جایز نیست ( باید با تنوین نوشته میشد ) و مورد پسند ذوق عربی قرار نمیگیرد. همچنین برخی بر این باورند که کتاب « گلستان » مورد تحریف و تصحیف و تغییر و اضافه قرار گرفته که به از بین رفتن بسیاری از مزایای هنری متن این کتاب انجامیده است [۳۲۲]. اما به نظر ما این نظر دربارۀ آن چه که ما در صدد آن هستیم صدق نمیکند و این سخنِ خود را بدان میافزاییم که سعدی چه بسا در سخن گفتن دربارۀ ستایش پیامبر (ص) سخن خود را بسیار خوب ادا کند :
بلغ العــــلی بکمـــــاله کشف الدجـــی بجمــــــــاله
در کمال به بالاترین درجه رسید و با زیبایی خود تاریکی را روشن نمود.
حسنت جمــــیع خصاله صــــــلوا عـــلیه و آلـــه
تمام خصلتهای او نیکو گشت، درود فرستید بر او و خاندان او.
اکنون به بخش عربی از کلیات سعدی باز میگردیم تا از وی قصیدهای را بخوانیم که در آن میگوید :
لا تلمنی فی غلام أودع القلب السقاما فبداء الحب کم من سیّد أضحى غلاما
مرا بر جوانکی که دل را بیمار ساخت سرزنش مکن زیرا چه بسیار سرورانی که با بیماری عشق نوکر شدند.
منتهى منیه قلبی شادن یسقی المداما وعلى الخضره منثور وورد و خراما
آخرین آرزوی دل من آهویی است که ساقی شراب باشد و بر سبزه گل شب بو و گل سرخ و شقایق باشد.
نخستین چیزی که ملاحظه میکنیم این است که شاعر در این قصیده مخالف قواعد عروض عربی عمل میکند، زیرا وی به اندازۀ قواعد عروض اعتنایی نمینماید و بحر رمل را با هشت تفعیله بکار میبرد که در شعر عربی هرگز این چنین مورد استفاده قرار نمیگیرد هرچند که در شعر فارسی چنین چیزی آمده است، بنابراین گویا شاعر در این امر به شیوۀ شاعران ایرانی عمل کرده و در حالی که شعر خود را به زبان عربی میسراید، در استفاده از این نوع عروض اشکالی نمیبیند. همچنان که هر مصراع قصیده را بر قافیّۀ مصراع اول خود آورده است. اما غزل سرایی وی به جوانک را نباید بر ظاهر آن حمل نمود، چرا که غزل سرایی به جنس مذکر در میان شاعران متصوفی از ایرانیان و ترکان رواج یافته بود و به نظر آنان محبت میان دو مرد عاطفۀ شرافتمندانهای است که از محبت میان مرد و زن ارجمندتر میباشد و این تنها بدان سبب است که اجتماع بدن ارزش روحانیت آن را نمیکاهد، بنابراین عشق میان دو مرد زیباترین نماد عشق الهی خواهد بود و چه بسا این شاعران حوادث را از روی میل و به قصد احتقار در اشعار خود یادآور شدند [۳۲۳].
هرچند که دیوان سعدی سرشار از توصیف عشق ظاهری است، اما وی از روی میل به وصال جسمانی شیفتۀ زیبایی انسانی نشده بود بلکه اندکی تأمل در شعر وی نشان خواهد داد که او زیبایی انسانی را پله و گذرگاه و راهی برای عشق حقیقی به شمار میآورد و او که بیش از یکصد سال عمر کرد، از بدو جوانی تا سالخوردگیاش که در آن درگذشت، عاشقی خدایی بود [۳۲۴]. اما غلط املایی موجود در واژۀ «خزامی» نیز به عدم آگاهی رونویسی کننده باز میگردد و بعید است که به شاعر منسوب باشد.
پس از سعدی، حافظ شیرازی ذکر میشود که در سال ( ۷۹۱ هـ ) درگذشت و به حق یکی از بزرگترین شعرای غنایی در تمام دورهها و نزد تمام ملتها به شمار میرود. نام حافظ با آهنگهای شعر خود که علت شیفتگی و شگفتی است و قدرت شگفت آور وی در تخیّل و تصوّر، بزرگ نیست، بلکه گرایش غنایی موفّقش سبب بزرگی اوست [۳۲۵]. به هر حال بیان ویژۀ حافظ یکی از ویژگیهای متمایز اوست و او بر استعاره اعتماد مینماید، اما استعارۀ وی گنگ و نامفهوم و دور از ذهن نیست. همچنین در تعبیرها و انتخاب خوب واژگان خود نوآور است و بدین وسیله توانست برای خود به تنهایی زبانی برگیرد که استواری و سلاست و غم و شادی را گرد میآورد همچنان که مفاهیم مختلف را به گونهای در سخن خود با هم میآمیزد که گواه مهارت بی نظیر اوست [۳۲۶].
حافظ شیرازی اشعاری به زبان عربی دارد اما ما مجموعهای از شعر عربی همانند سعدی یا حتی یک قصیده که تمام آن عربی باشد از وی نیافتیم، هرچند در لا به لای اشعار فارسی او که غزلیات ملمّعی هستند و ابیاتی عربی و فارسی را در بر دارند، ابیاتی به زبان عربی مییابیم. نخستین شعری که از این جمله ذکر میشود همان غزلی است که در مطلع آن میگوید :
سلیمی منذ حلّت بالعراق ألاقی من هواها ما ألاقی
از آن زمان که سلیمی در عراق منزل گزید از عشق او چه رنجها که نکشیدم.
و او یک بار بیتی عربی و بار دیگر مصراعی عربی را میآورد، همچنان که دو بیت عربی در وسط غزل و پیش از آخر غزل نیز آورده است و این غزل بر وزن بحر هزج میباشد [۳۲۷] و روشن است که در شعر عربی تنها مجزوء این بحر وجود دارد در حالی که در اصل سداسی ( شش تفعیلهای ) است، اما شاعرمان با دوری گزیدن از قواعد عروضی اعراب و به شیوۀ شاعران زبان فارسی که در قواعد عروضی متفاوت با اعراب عمل مینمایند، آن را به شکل سداسی به کار میبرد.
در اینجا چهار بیت متوالی از این غزل را میآوریم، هرچند که دو بیت از آنها در دو جا پشت سر هم آمده است :
ربیع العمر فی مرعى حماکم حماک الله یا عهد التلاقی
بهار عمر در حمایت محافظت شماست، خداوند تو را حفظ کند ای زمان دیدار.
مضت فرص الوصال وما شعرنا وإنی الآن فی عین الفراق
فرصتهای وصال گذشت و ما ندانستیم در حالی که اکنون در عین فراق و دوری قرار دارم.
نهانی الشیب عن وصل العذارى سوى تقبیل وجه واعتناق
پیری، به جز رو بوسی و به آغوش گرفتن، مرا از وصال دوشیزگان باز داشته است.
دموعی بعدکم لا تحقروها فکم بحر عمیق[۳۲۸] من السواقی
در دوریتان اشکهای مرا خار مشمارید زیرا چه بسا دریاهای ژرف که از جویبارها به وجود میآیند.
این شعری عربی است که فاقد استواری میباشد و نشان دهندۀ اندک و ناچیز بودن بضاعت و فاصلۀ زیاد میان شعر حافظ در زبان عربی و شعر وی در زبان فارسی است و نمایان میسازد که وی در سرایش به زبان عربی خوب عمل ننموده است. وی کوشید تا همانند اعراب عمل نماید از این رو سلیمی را یادآور شده و ساربان شتری که محمل معشوقه را میبرد را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید : اشتیاق من به مسافران شما به درازا کشیده است، اما وی از عادت شعرای صوفی ایرانی در شعرشان دور نمیشود و میِ باقی را یادآور میشود و مردم را به نوشیدن می و به رود انداختن خرد فرا میخواند و مطرب عیش و خوشیاش را ذکر میکند.
همچنین ابهام در سخنی همانند این سخن وی بسیار نمایان است :
سلام الله ما کرّ اللیالی وجاوبت المثانی والمثال
درود خدا تا زمانی که شب و روز در گردش باشند.
على وادی الأراک ومن علیها ودار باللوى فوق الرمال
بر دشت «اَراک» و هر که در آن ساکن است و بر منزلگاهی در «اللوی» بر روی ماسهها.
أموت صبابه یالیت شعری متى نطق البشیر عن الوصال
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |