جایگاه عدالت به مثابه قاعده فقهی نزد مذاهب اسلامی۹۲- قسمت ۱۲

زمانی که فقیه یا قاضی، یا حقوقدان، عدالت را به مثابهی اصل و قاعدهی برتر در کار استنباط تلقی کند، روشن است که نه تنها به استناد قاعدهی عدالت میتواند مبادرت به صدور حکم یا فتوا کند، بلکه همان گونه که خواهیم دید، با ترازوی عدالت، میتواند مطلقی را مقید و یا مقیدی را بالعکس مطلق کند. علاوه بر این، در پارهای موارد مجتهد میتواند گسترهی حکم را با استناد به قاعدهی مذکور محدود یا وسیع تر کند.
هرگاه متون و نصوص شرعی، اعم از آیات و روایات، ظاهراً در مورد مسئلهای حکم ویژهای نداشته باشد یا مواد قانون مدنی هم دستور خاصی ارائه نکرده باشد و فرض کنیم که عرف یا رویهی قضایی و بنائات عقلایی هم پاسخ روشنی به مسئله ندهد، در چنین مواردی قاعدهی عدالت، مفتاح مشکل و معیار روشنی برای یافتن پاسخ مسئله است.[۱۵۱]
البته روشن است که قاعدهی عدالت هم باید انسجام و حدود معینی داشته باشد و قلمرو استفاده و استناد به آن دارای سامان و سازمان مشخصی باشد. بدون روش و چهارچوب صحیح نمیشود به قاعده عدالت استناد کرد.
برخی میگویند: به هر تقدیر قاعدهی عدالت باید در قالب معینی ریخته شود وگرنه خود قاعده، موجب هرج و مرج خواهد شد. این سخن درست است و چنین است که قاعدهی عدالت هم، البته باید در چهارچوب اصول، مبانی، ملاک ها، بالاخص در محدودهی اهداف و مقاصد الشریعه و در راستای روح قانون و مذاق شریعت و شارع مقدس و مصالح عمومی باشد تا به ضد خود تبدیل نشود.[۱۵۲]
گفتار دوم: مستندات قاعدهی عدالت
ـ مستندات قاعدهی عدالت
ـ عدالت در آیات الهی
ـ عدالت در سنت الهی
ـ بررسی عدالت از نگاه عقل
ـ بررسی عدالت در سیرهی عقلا
ـ ادعای اجماع پیرامون قاعدهی عدالت
ـ ادلهی مخالفان ثبوت قاعدهی عدالت
ـ عدم دلالت آیات الهی بر قاعدهی عدالت
ـ عدم دلالت روایات بر قاعدهی عدالت
ـ قاعدهی عدالت باعث هرج ومرج میشود
ـ قاعدهی عدالت نفی ثبات احکام اسلام را در بردارد
ـ روایات، مستند حکم فقهی است نه قاعدهی عدالت
ـ کاربرد عدالت به فرض قاعده بودن
ـ استنباط و کشف احکام فقهی
در شناخت قواعد فقهی، قبل از ورود به بحث مستندات یک قاعده، بیان معنا ومفاد آن بسیار مهم است. مراد از مفاد یک قاعده، آن معنای کلیی است که از یک قاعده فهمیده میشود و از طریق آن میتوان نسبت آن را با سایر قواعد مرتبط بیان کرد یا آن را معیار تشخیص تطبیقات فقهی قرار داد. مراد از عدالت به عنوان قاعدهی فقهی نیز، عدالت در مقام تشریع است، عدالتی که قانون گذار آن را در تمام احکام خود لحاظ کرده است و در فصل اول این رساله از آن بحث شد. اما بحث مدلولی این قاعده، دامنه و گسترهی معنایی آن از بحث اصلی ما خارج است لذا تنها در فصل آینده درارتباط این قاعده با نفی ظلم که جنبهی سلبی آن و مفهومی مخالف از لفظ “إعدلوا” است اشارهای گذرا به آن خواهیم کرد.
۲ـ۲ـ۱٫ مستندات قاعدهی عدالت
هرچند “حسن عدل و احسان” و “قبح جور و عدوان” به گفتهی محقق اصفهانی[۱۵۳] نویسندهی کتاب “نهایه الدرایه”و علامه طباطبایی[۱۵۴] از قضایای بدیهی یا دست کم از قضایای مشهوره است و تأکید و تأیید کتاب و سنت در این قبیل موارد، در واقع حکم ارشادی است با این حال برای تأکید و اطمینان بیشتر، لازم است سیری در آیات قرآن و برخی روایات و ادلهی دیگر داشته باشیم.
عدالت در همهی شئون زندگی و وجود آدمی و هم چنین در عرصهی آفرینش دارای اصالت و همچون قاعده مطرح است. به فرمودهی شهید مطهری( رحمه الله)، اصل عدالت، با همهی اهمیت آن در فقه مورد غفلت واقع شده است. در فقه به هر مناسبتی، قاعدهای شکل گرفته اما در مورد عدالت، بی عدالتی روا شده است.[۱۵۵] اگر عدالت را همچون قاعدهی فقهی و حقوقی بپذیریم، میتوانیم با به کار گیری آن در بسیاری از مسائل جدید، آن را کاشف از حکم شریعت ـ حتی در صورت عدم استناد به نص ـ بدانیم. گرچه اعتقاد بر این است که فقها در اعصار گذشته نیز در لابهلای فتاوا و کتب استدلالی فقهی خود از عدالت بهره جسته اند. آن ها دلیل عقل را اگر مستقلاً در سلسلهی علل احکام بدانیم در کنار سیرهی عقلا مهمترین دلیل در اثبات این قاعده میدانند که هرچند این قاعده کلامی هم باشد اما درمسیر فقه بسیار کارگشاست.
اکنون بر آن هستیم تا مستندات قاعدهی عدالت را از منابع استنباطی یعنی، کتاب، سنت، اجماع و عقل فهرست نمائیم تا روشن گردد که این قاعده همچون سایر قواعد از مبانی استدلالی محکمی برخوردار است.
۲ـ۲ـ۱ـ۱٫ عدالت در آیات الهی
آیات قرآن کریم هم در جهت اثبات عدالت و هم در جهت نفی ظلم قابل تشکیک نیست:
۱ـ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى.[۱۵۶]
همانا خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد.
حال چگونه است که خداوند فرمان به عدالت ورزی صادر کند و خود در عرصهی تشریع احکام و حقوق انسان ها، عدالت را رعایت نکند؟! اقتضای حکمت آن است که آمر، خود عامل هم باشد.
۲ـ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط.ِ[۱۵۷]
ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آن ها کتاب و ابزار سنجش را فرو آوردیم تا مردمان به عدالت و انصاف برخیزند.
اگر هدف غایی و نهایی بعثت پیامبران الهی تحقق عدالت است، پس خداوند هم، احکام و قوانینش را بر پایهی عدالت قرار داده است وگرنه نقض غرض لازم میآید. پس قیام به قسط در صورتی حاصل است که تشریع و تدبیر بر پایهی قسط باشد تا منش زندگی مردم هم عادلانه گردد.
۳ـ … وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ[۱۵۸] …
ای پیامبر بگو ایمان آوردم به آن چه که خداوند فرو فرستاده است از کتاب های آسمانی خود، و مأمور شدهام که میان شما به عدالت حکم و رفتار کنم.
مگر میشود که خداوند پیامبرش را فرمان به عدالت دهد و خود در عرصهی تشریع نسبت به بندگان عدالت نورزد؟!
۴ـ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ.[۱۵۹]
بگو خدایم من را به عدالت فرمان داده است.
۵ـ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ.[۱۶۰]
ای کسانی که ایمان آوردهاید عدالت را به پا دارید و برای خدا شهادت دهید.
ده ها آیهی دیگر در این زمینه وجود دارد که همگی بیان گر آن است که برپایی عدالت، وسیلهای برای تحقق مهم ترین هدف دین، یعنی تأمین سعادت است. لذا چه در مقام تشریع و چه در مقام اجرا و عمل، همواره فرمان خداوند بر عدالت بوده است و خود نیز عدالت ورزیده است. بنابراین محال است که خداوند در احکام و دستوراتش و حتی در آفرینش، عدالت را که مقصد همهی انبیاء و ادیانش بوده است، نقض کند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |