آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

آب شیراز-شراب

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
 

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

خرسک-نوعی فرش

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

پینه زدن-وصله کردن

 

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

ارزانی-بخشیدن-دادن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

پیش کنار-بیضه-خایه
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

دو دو کردن-دویدن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

آب شیراز-شراب

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

دوره-مهمانی-زمانه
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

از زبان افتادن-لال شدن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

چنبره زدن-حلقه زدن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

 

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دولابچه-کمد کوچک

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

دستکاری-دست بردن در چیزی

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

چال افتادن-گود شدن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

 
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

بد زبان- بد دهن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

بی اشتها-بی میل به غذا

 

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

خرس-چاق و درشت-تنومند

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

با متانت-با وقار

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 

پُف-فوت-ورم-آماس

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دست و پا-توانایی-عُرضه

دوا درمان-مداوا-معالجه

 
اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

اُق زدن-بالا آوردن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

خوش بنیه-سالم و قوی

پاک-به کلی-یکسره

پا-حریف

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

زمخت-درشت-ناهنجار

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

حلال واری-نگا. خلال وار
چروک انداختن-چین انداختن

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

دور از شما ب-لانسبت

پرند-حرف بی هوده

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

پیشی-گربه در زبان کودکان

دور از شما ب-لانسبت

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

آشنا روشنا(دوست آشنا)

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

حهاز-کشتی بزرگ

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

تریاکی-معتاد به تریاک

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

دله بازی-رفتار آدم دله

خدا-بسیار زیاد-فراوان

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

 

خرج راه-هزینه ی سفر

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

خاک پاک-زادگاه

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

چله ی تابستان-گرمای سخت

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

چای نیک-قوری و کتری چای

 

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

دوسیه-پرونده

دست پاک-درستکار

چفت کردن-با زنجیر بستن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

خوشگلک-با خوشگلی اندک

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تُف به دهن-حیرت زده

خیار چنبر-نوعی خیار

چماق-چوبدست-گرز

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

حاجی ارزانی-گران فروش

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

خندق بلا-شکم

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

خدا نگهدار-خدا حافظ

آب تاختن(پیشاب کردن)

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن
به سر دویدن- با سر رفتن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

راه مکه-کهکشان

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

 

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

 
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

حاجی خرناس-لولو
حدمتکار-مستخدم

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

حاجی ارزانی-گران فروش

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

ارواح شکمت-ارواح بابات

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

جا افتادن-سر جای خود آمدن

از دست دادن(گم کردن)

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

بازداشتی-زندانی موقت

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

حیوون-نگا. حیوان

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

دو دو کردن-دویدن

زیر جامه-زیر شلواری

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

ادرار کوچک-شاش

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

 

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

خروار-کنایه از مقدار زیاد

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

دک و دهن-دک و پوز

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

تخم شر-مردم آزار- شرور

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

احدالناس-کسی-فردی
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

 

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

توالت کردن-آرایش کردن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

چل ستون-شبستان مسجد

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

پسله-جای پنهان-در نهان

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

بار سرکه- ترش ابرو

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

پشمالو-دارای موهای بسیار

پس رفتن-عقب رفتن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

دله بازی-رفتار آدم دله

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

پینه زدن-وصله کردن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

خال-نقطه ی سیاه-لکه

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

رومیزی-منسوب به میز

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

چقال-مهمل بقال

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

خاله وارَس-آدم فضول

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

جاهل پسند-چیزی که جوان

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

بساز-آدم سازگار-صبور

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

بمیرم-قربان بروم

ته نشین-رسوب کرده

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

 

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

 

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

حق گرفتن-نگا. حق بردن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

 

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

زَوال-مست مست-لول

 

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

احوال گرفتن-جویای حال شدن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

به پول رساندن-فروختن

خروس خوان-هنگام سحر

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

اجباری-خدمت سربازی

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

حق دادن-تایید کردن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

چارک-یک چهارم

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

دست اول-نو و تازه

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

دلسردی-ناامیدی-یاس

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

 

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

حق دادن-تایید کردن
اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

دل-معده

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

 

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

افتاده(فروتن، متواضع)

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

خودمانی-صمیمی-یکدل

جزاندن-آزار و اذیت کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دست کم-حداقل

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

دوسیه-پرونده

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

ابوقراضه(ابوطیاره)

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

رودرواسی-رودربایستی

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

دیم کاری-کشاورزی دیم

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
دخالت کردن-در آمدن در کاری

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

پُخت کردن-پختن

زمین گذاشتن سر-مردن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

تار و مار-متفرق-پراکنده

چاقالو-چاق-فربه

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

خیار چنبر-نوعی خیار

چشم و ابرو-زیبایی چهره

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

دلداری دادن-تسلی دادن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

چارقد-روسری زنانه
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

دمپایی-کفش راحتی خانه

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

چاخان پاخان-دروغ

خر زور-نیرومند-پرزور

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دوا درمان-مداوا-معالجه

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

جفتک زن-لگد زن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

 

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

تپه ماهور-زمین ناهموار

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

 
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

دقه-دقیقه

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

حبه ی انگور-دانه ی انگور

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جامغولک-حقه-حیله

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

رد پا-جای پا-اثر

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)
دندان-گاز

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

زمخت-درشت-ناهنجار

 
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
 

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

بد زبان- بد دهن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

 
اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
چشم زهره-ترس
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

 

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دریافت-گرفتن-ادراک

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

اهل دود-سیگاری

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

دان دان-متفرق و پراکنده

چغلی کردن-شکایت کردن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

پِی-دنبال

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

 
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

جفنگیات-سخنان یاوه

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

 

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

 
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

برده خورده-ملاحظه-پروا

احوال گرفتن(جویای حال شدن)
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

آب و خاک(میهن، دیار)
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

حساب سوخته-بدهی قدیمی
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

حاضر و آماده-آماده

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن